MBA-DBA

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

چرا برخی کارکنان در موقعیتی که باید اظهار نظر کنند، سکوت می‌کنند؟

دوره MBA و DBA

منبع: Gallup
 به نظر شما چرا گاهی اوقات برخی کارکنان در موقعیتی که باید اظهار نظر کنند، سکوت می‌کنند؟ آیا از پیامدهای آن واهمه دارند؟ چرا برخی کارمندان با وجود آگاهی از در خطر بودن پروژه یا هر فرآیند سازمانی، از هر گونه تلاش بالقوه‎ای برای پیشگیری از آن اجتناب می‎کنند؟ دلیل این امر عدم احساس امنیت برای مشارکت و تعامل در سازمان است.
 
سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 
 
به‌نظر مزایای ناشی از سکوت بیش از منافع اظهار نظر است. کارکنان معمولا از این واهمه دارند که ایده‎های جدید به‌دلیل مخاطرات ذاتی‎شان رد شوند یا از طرف مدیران به شدت به چالش کشیده شوند. بنابراین ترجیح می‎دهند سرشان را پایین انداخته و اظهار نظری نکنند.
داده‎های موسسه Gallup نشان می‎دهد که سه نفر از هر ۱۰ کارمند آمریکایی موافق تاثیرات مثبت اظهار نظر در محل کار هستند. با این حال، با تغییر این نسبت به ۶ نفر از هر ۱۰ نفر، سازمان‎ها می‎توانند ۲۷ درصد کاهش گردش مالی، ۴۰ درصد کاهش حوادث ایمنی و ۱۲ درصد افزایش بهره‎وری را تجربه کنند. دکتر امی ادمونسون، استاد مدرسه کسب وکار لندن، مفهوم «امنیت روانی» را مطرح کرده و آن را فضایی تعریف می‎کند که در آن افراد در بیان نظرات شخصی‎ خود احساس راحتی می‎کنند. ادمونسون تاکید می‎کند که امنیت روانی زمینه‎ساز بهبود کیفیت، یادگیری رفتار و بهره‎وری است. مطالعه‎ای داخلی در شرکت گوگل نشان می‎‌دهد که تیم‎های کاری دارای امنیت روانی بالاتر در اجرای ایده‎های متنوع و بهبود عملکرد خود بهتر از تیم‎های دیگر عمل می‎کنند. علاوه‌بر این، اعضای این تیم‎ها به احتمال بیشتری در آینده سازمان را ترک نخواهند کرد. فرهنگ امنیت روانی کارکنان را قادر به مشارکت در مسائل سازمانی می‌کند. به این ترتیب می‌توانند بدون هیچ ترسی ریسک کرده و تجربه کنند. آنها می‌توانند بدون هراس از شکست یا مجازات اظهار نظر کنند. چنین فرهنگی را با شرایطی مقایسه کنید که در آن کارمندان از هرگونه اظهار نظری و مطرح کردن ایده‌های جدید وحشت دارند. حتی تصور مشارکت آنها در خصوص مسائل مختلف مربوط به سازمان دشوار است.
 
چهار پرسش برای رسیدن به امنیت روانی
اخیرا با سازمانی در ارتباط بودم که فضای کاری منفی نبود و تعامل صمیمانه‎ای میان اعضا وجود داشت اما در عمل بهره‎وری چندانی دیده نمی‎شد. به عنوان مشاور سازمان، اعضای واحد را در اتاق کنفرانس جمع کرده و این چهار سوال را از آنان پرسیدم:
 
۱- بر سر چه قابلیت‌هایی می‎توانیم به یکدیگر تکیه و اعتماد کنیم؟
 
۲- هدف تیم ما چیست؟
 
۳- شهرتی که به دنبال آن هستیم چیست؟
 
۴- در رسیدن به این شهرت چه اقدامات بدیعی باید انجام دهیم؟
 
«این سوالات برای ایجاد فرهنگ امنیت روانی طراحی شده‎اند. لطفا توجه داشته باشید که ترتیب آنها به اندازه خود سوالات بسیار مهم است. اولین پرسش به نقاط قوت اعضا توجه دارد و بنیانی برای ایجاد امنیت فردی و سپس پرداختن به چالش‌های تیمی شکل می‌دهد».
پس از برخی آموزش‌ها و اقدامات پیشگیرانه از نخستین نفری که در سمت راست من نشسته بود، پرسیدم: «اعضای تیم بنا بر کدام قابلیت‌ها می‎توانند به شما تکیه کنند؟ او برای چند لحظه فکر کرد و پاسخ داد: «قبل از هر چیزی، می‎توانم شما را نسبت به رعایت تاریخ تحویل پروژه‌ها مطمئن سازم. من تقریبا در تحویل هیچ پروژه‌ای تاخیر نمی‎کنم». سایرین به نشانه تایید سخنان او سرشان را تکان دادند. او پرسید: «اما آیا واقعا می‎توانید در این باره به من اعتماد کنید؟» اعضای تیم به نمونه‎هایی از این قابلیت او اشاره کردند و او به این نتیجه رسید که اعضای تیم برای این ویژگی او ارزش قائل هستند و واقعا در انجام کارهای خود به او نیاز دارند.
از نفر بعدی همین سوال را پرسیدم و نتایج همچنان مثبت بود. در نهایت، همه اعضا از هم تیمی‌های خود شنیدند که تک تک ویژگی‌های مطرح شده واقعا برای اعضای تیم ارزشمند هستند. هر یک از اعضای تیم یک به یک از توانایی‎های خود در کمک به تیم سخن گفتند، تمامی قابلیت‌های فردی از طرف سایرین ارج نهاده شد و در نهایت احساس مثبت امنیت روانی در اعضا تقویت شده بود.
این یک شروع خوب بود اما تیم به امنیت روانی عمیق‌تری نیاز داشت تا کسب‌وکار سازمان به رشد واقعی دست پیدا کند. آنها باید با تعریف هدف و هویتی مشترک به هماهنگی بیشتری می‎رسیدند. از آنها خواستم به برخی عناصر فکر کنند. چرا هر روز کار می‎کنند؟ هدف از شکل‎گیری واحد منابع انسانی در سازمان چیست؟ اعضا چگونه در دستیابی به این اهداف تلاش می‎کنند؟ در ادامه با توجه به اهداف و فرآیندهای شکل گرفته در ذهنشان، ترجیح می‌دهند در سازمان با چه ویژگی‌هایی شناخته شوند؟
اعضای تیم در پایان این بحث بر سر برخی «اصول هدایتگر» به توافق رسیدند. امروز از این اصول برای تقویت یک مسیر و رویکرد مشترک، اتحاد و هویتی مشترک و نهایتا ایجاد احساس همیشه عمیق شونده امنیت روانی استفاده می‎کنند.
 
ایجاد فرهنگ امنیت روانی
درحالی‌که برخی عناصر حیاتی نظیر ساختار سازمانی، فرآیندها و ویژگی‎های سیستم بر فرهنگ سازمان تاثیرگذارند، ابعاد رفتاری فرهنگ توسط تک تک افراد، تک تک تیم‌ها و هر روز در حال شکل‌گیری است. امنیت روانی تیمی و فردی هر دو از الزامات سازمان به‌شمار می‌روند اما امنیت روانی فردی در فرآیند شکل‌گیری امنیت روانی نقش پررنگی ایفا می‌کند.
پاسخ به چهار سوال اشاره شده توانست اعضای تیم منابع انسانی را به سطحی از امنیت روانی برساند که در نهایت به اعتماد و صداقت ختم می‌شد. چنین شرایطی قابلیت هر گونه مشارکت و تعامل را به اعضای تیم بخشید. بررسی این چهار سوال می‎تواند در هر سازمان یا تیمی که به دنبال ایجاد فرهنگ امنیت روانی است تاثیرات مشابهی برجای بگذارد. رهبران و مدیران می‎توانند از این چهار پرسش برای تشویق کارکنان به تعامل و صداقت بیشتر استفاده کنند. رهبران باید به چهار پرسش از یک دیدگاه تیمی و سازمانی پاسخ دهند. در این صورت به بقیه اعضای سازمان ثابت خواهد شد که رفتار مورد انتظار قابل دستیابی است و هماهنگی یک قابلیت در دسترس برای سازمان است. درحالی‌که تغییر فرهنگی در سازمان به ندرت مسیری مستقیم و ساده را دنبال می‎کند، اما عملکرد حتی یک تیم در سازمان می‎تواند تاثیرات اجتماعی قابل توجهی به جای بگذارد. نباید بیش از این صبر پیشه کرد. مدیران باید به‌سرعت زمینه‎های شکل‎گیری امنیت روانی در تیم‎های خود را به کمک این چهار پرسش ساده فراهم کنند.
مترجم: فریبا ولیزاده

چرا حقوق برخی کارکنان باید بیشتر از مدیران باشد؟

دوره MBA و DBA

منبع: گالوپ alavitarjomeh@gmail.com
در قسمت قبلی این مطلب گفته شد که پرداخت‌هایی که به کارکنان صورت می‌گیرد، باید در طیفی وسیع و انعطاف‌پذیر انجام شود به گونه‌ای که حداکثر پرداختی‌ها به کارمندی که بهترین عملکرد ممکن را در یک نقش دارد، از حداقل پرداختی به کارمند عالی‌رتبه‌ای که عملکرد مطلوبی را ارائه نداده است، بیشتر باشد و بنابراین نباید تعجب‌برانگیز باشد که حقوق یک کارمند لایق و موثر همسان با حقوق مدیر مافوقش یا حتی بیش از او باشد و این انگیزه مضاعفی را برای کارکنان توانمند فراهم می‌آورد تا بهترین عملکردشان را ارائه دهند و از سوی دیگر مدیران را از وسوسه ارتقای کارکنان موفق با هدف حفظ و افزایش انگیزه آنها خلاص کند.

سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

با این همه باید دانست که قضیه به این سادگی‌ها هم نیست و پیچیدگی‌های خاص خود را دارد که در این بخش به برخی از آنها پرداخته خواهد شد. حال که دانستید برنامه دامنه گسترده پرداخت‌ها دارای چه مزایایی است، باید به این نکته هم توجه داشته باشید که دامنه مخالفت‌ها در برابر این ایده بسیار است، در واقع بسیاری از شرکت‌ها این را برنمی‌تابند که حقوق و مزایای کارکنان از مدیران بیشتر باشد. حال تصور کنید مدیر چنین شرکتی هستید: برای تغییر تفکرات سنتی در زمینه پرداخت‌ها چه می‌توانید بکنید؟ چگونه می‌توانید محدودیت‌ها و مقاومت‌ها در این حوزه را برطرف سازید؟ بنیامین جی، مدیر یک شرکت رسانه‌ای بزرگ، معتقد است بهترین راه‌حل برای پیاده‌سازی درست و کامل برنامه گسترده پرداخت‌ها، ایجاد انقلابی آرام و خلاقانه در ارکان شرکت است. او در شرکت متبوعش با موانع بسیاری از جمله مزایای ویژه برای مدیران رده بالا روبه‌رو بود که به سایر کارمندان تعلق نمی‌گرفت. از جمله سهیم شدن مدیران در مالکیت شرکت و برخورداری از حق استفاده پروازهای درجه یک برای سفرهای کاری. پرواضح است که در چنین شرکتی، مقاومت در برابر وسوسه ارتقا یافتن جهت برخورداری از این مزایا، کاری سخت و طاقت‌‌فرسا به نظر می‌رسد. اما بنیامین ناامید نشد و توانست با ایجاد تحولات آرام، پیوسته و خلاقانه به تدریج شرایط را تغییر دهد. او مدعی است که در شرکت متبوعش، بیش از ۳۰طبقه حقوقی وجود دارد که قرار دادن کارکنان در هر کدام از آنها نیازمند ارائه عملکرد خاصی است، نکته ویژه در طبقه‌بندی این است که طبقات حقوقی و مزایای هر کدام از طبقات، تابعی از رده‌بندی مقامات شرکت نیست، بلکه بر اساس عملکرد و اثربخشی کارکنان تعیین می‌شود.
گرت پی، که یک مهندس خلاق و توانمند است، در توجیه علل پیاده‌سازی ایده دامنه گسترده پرداخت‌ها می‌گوید: یکی از بهترین مهندسان شرکت ما فردی به نام مایکل بی است. او آنقدر با استعداد و توانمند بود که ما خیلی زود به لزوم پرورش و توجه ویژه به او پی بردیم و طی ۱۰ سال اول خدمت بارها پست و مقام بالاتری به او داده شد ولی پس از هر بار ارتقای مقام مشخص می‌شد که او نسبت به کارش بی‌میل‌تر شده و دیگر آن شادابی سابق را نداشت. بعدها متوجه شدیم، او عاشق کارهای فنی و به اصطلاح دست به آچار بود که پس از ارتقا به مدیریت و پشت میز نشینی، از آنچه عاشقش بود فاصله گرفته و نمی‌توانست با نقش جدید خود سازگاری پیدا کند. وقتی از این واقعیت آگاه شدیم، چاره کار را در تعریف شغل جدیدی به نام «مهندس ارشد» دیدیم که به افرادی با خصوصیات مایکل می‌خورد و ایفای آن نیازمند مشارکت در پروژه‌های پیچیده بود. در نتیجه توانستیم به جای ارتقای مایکل به پست‌های مدیریتی که علاقه‌ای به آنها نداشت، او را همچنان دست به آچار نگه داشته و از او در پروژه‌های حساس و پیچیده استفاده می‌کردیم که البته حقوق و مزایای به مراتب بیشتر (حتی نسبت به مدیران) به او پرداخت کردیم که این امر خشنودی همه‌جانبه مایکل را به دنبال داشت. لورانی، مدیر اجرایی ارشد است که ابتکار جالبی را برای انگیزه‌بخشی به کارکنان و دادن حقوق و مزایای بیشتر بدون ارتقا یافته است. او در این باره می‌گوید: «ما کارکنان بسیار زیادی داشتیم که به ارتقای پست و مقام و دریافت حقوق و مزایای بیشتر تمایل نشان می‌دادند، ولی به‌دلیل محدود بودن پست‌های مدیریتی در شرکت‌مان، جواب ما به درخواست آنها، غالبا منفی بود. من برای حل این مشکل تصمیم گرفتم از روش خلاقانه‌ای استفاده کنم: به این صورت که بهترین کارمندان را بنا به نیازهای مقطعی و در قالب تیم‌های کاری ویژه، سازماندهی کرده و به آنها در ازای عملکرد مطلوبشان در آن پروژه خاص، پرداخت و مزایای ویژه‌ای اعطا می‌کردم.
در این حالت، اعضای تیم پس از اتمام هر پروژه و تحقق اهداف مقرر برای آن، پاداش دریافت کرده و سپس از هم جدا و در قالب پروژه‌ای جدید به تیم‌های دیگر ملحق می‌شدند. این کار باعث شد با استعدادترین کارکنان شرکت، انگیزه فراوانی برای رشد و عملکرد عالی پیدا کنند و سودای ارتقا پیدا کردن به پست‌های مدیریتی از سرشان بیفتد.» هر کدام از این مدیران، از روشی خاص و خلاقانه برای ارائه مسیرهای جایگزین برای رشد و افزایش پرستیژ کارمندان برجسته و موفق خود بهره بردند و هر کدام از آنها از قدرت مانور خود در محیط بسته و پر از محدودیت شرکت، نهایت بهره را برده‌اند. آنها روش‌های موثری را برای پاداش‌دهی و انگیزه‌بخشی به بهترین کارمندان به‌کار گرفتند بدون اینکه نیازی به ارتقای آنها به پست‌های مدیریتی باشد. آری! آنها کاری کردند کارستان و توانستند قهرمانانی بزرگ در نقش‌هایی کوچک تربیت کنند.
به‌طور کلی، مدیران بزرگ معتقدند هر نقشی که به شکل کامل و موفق انجام شود، شایسته تقدیر و ارزشمند است صرف‌نظر از اینکه آن نقش، کوچک یا بزرگ باشد. بنابراین، افرادی که با مدیران بزرگ کار می‌کنند به این اطمینان می‌رسند که در ازای انجام بهینه نقش، حتی اگر کوچک‌ترین نقش هم باشد، مورد توجه و تقدیر قرار خواهند گرفت و همین مساله است که موجب تداوم سخت‌کوشی و بهره‌وری بالای آنها می‌شود و عملکرد آنها را به استانداردهای عملکردی جهانی نزدیک‌تر می‌سازد. این چنین است که شرکت‌ها می‌توانند در پاسخ به سوال طبیعی کارکنان «من از اینجا به کجا خواهم رفت؟» پاسخ قانع‌کننده و تشویق‌کننده‌ای دهند. پاسخی که راه را بر ارتقای اجباری و کورکورانه کارکنان به پست‌های بالاتر خواهد بست و در مقابل زمینه‌ای را فراهم خواهد کرد تا در آن، افراد به بالاترین درجه تکامل و ارائه بهترین عملکرد ممکن در پست و نقش کنونی دست یابند نه اینکه به صورت خودکار و چشم بسته به مقام بالاتری ارتقا یابند که برای آن ساخته نشده‌اند و حتی به درجه‌ای پایین‌تر از پست قبلی تنزل پیدا کنند.
مترجم: سید‌حسین علوی لنگرودی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره مدیریت کسب و کار مراکز بهداشتی و درمانی ویژه پزشکان و مدیران کلینیک ها، درمانگاه ها و بیمارستان ها  Healthcare MBA

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

تفکر طراحی‌محور ابزار کارآمد مدیران

دوره MBA و DBA

 
از دوران مدرسه به ما یاد داده‌اند که وقتی می‌خواهیم مساله‌ای را حل کنیم، به این صورت عمل کنیم: ابتدا متغیرهای معلوم و مجهول را تعیین کنیم و سپس بر اساس اطلاعات موجود، مقدار متغیرهای مجهول را مشخص کنیم. این شیوه‌ حل مساله که گاهی آن را روش مهندسی نیز می‌نامند، برای حل مسائلی همچون طراحی یک پل، مدار الکترونیکی، قطعه‌ خودرو و… کارآمد و مناسب است؛ اما در زندگی مسائل بسیاری وجود دارند که به این صورت حل‌شدنی نیستند. در واقع عمده‌ مسائلی که در زندگی روزمره با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کنیم دچار یکی از وضعیت‌های زیر هستند: ۱- تعداد متغیرهای مجهول به مراتب بیشتر از متغیرهای معلوم است. ۲- هیچ نوع اطلاعاتی برای اینکه بتوانیم مقدار یا روند برخی از متغیرها را حدس بزنیم در دست نیست و اساسا صورت مساله مشخص نیست.
 
سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 
 
برای همه‌‌ ما زمان‌هایی در زندگی پیش آمده است که چنین شرایطی را تجربه کرده‌ایم. می‌خواهیم پروژه‌ کلاسی‌مان را انجام بدهیم؛ ‌اما نمی‌دانیم سراغ چه روشی برویم. ایده‌ای داریم و می‌خواهیم برای خودمان کسب‌وکاری راه بیندازیم؛ اما نمی‌دانیم باید از کجا شروع کنیم. در این موقعیت‌ها بسیار محتمل است که دچار اهمال‌کاری شویم. وقتی هم که دست به عمل می‌زنیم یا خیلی دیر شده است یا دست به اقدامی می‌زنیم که باعث سرخوردگی و ناراحتی‌مان می‌شود. از خودمان می‌پرسیم یعنی برای حل این‌جور مسائل هیچ شیوه‌ موثر دیگری وجود ندارد؟ وقتی از حل مساله کلافه هستید،صبر کنید و زود قضاوت نکنید، تفکر طراحی‌محور را امتحان کنید!
بیایید به دوران کودکی‌مان برگردیم؛ یعنی زمانی که همه چیز را امتحان می‌کردیم. آن زمان هیچ کاری به‌نظرمان ابلهانه یا خجالت‌آور نمی‌رسید، حتی وقتی بزرگترها دعوایمان می‌کردند. بله ما از اشتباه کردن نمی‌ترسیدیم، چون این بخشی از فرآیند یادگیری بود. با وجود اینکه کودکی بیش نبودیم، اولویت را به عمل کردن می‌دادیم. این همان چیزی است که در تفکر طراحی به آن سوگیری نسبت به عمل می‌‌گویند و در مرکزیت فلسفه‌ تفکر طراحی قرار دارد.تفکر طراحی شیوه‌ای است که طراحان از آن برای حل مسائل پیچیده و برآورده کردن نیازهای انسانی و کسب‌وکارها متناسب با مقتضیات اقتصادی و فنی استفاده می‌کنند. استفاده از تفکر طراحی منجر به تولید انبوه فراوانی از محصولات و خدمات ارزشمند و خلاقانه شده است. تفکر طراحی هم دارای فلسفه (مدل ذهنی) و هم دارای ابزار (روش) است. در ادامه پنج گام اصلی پیاده‌سازی تفکر طراحی را شرح داده‌ایم.
 
همدلی کنید
همدلی کردن یعنی مطلع شدن از دغدغه‌ها، نگرانی‌ها، نیازها و خواسته‌های کسی که مخاطب حل مساله ماست. اگر قرار است کسب‌وکاری راه‌اندازی کنیم؛ قطعا افرادی وجود دارند که می‌خواهند از محصول یا خدمت ما استفاده کنند. در اینجا باید بتوانیم با آنها همدلی کنیم؛ یعنی پای صحبت‌هایشان بنشینیم و ببینیم آنها دنبال چه چیزی هستند و چه انتظاراتی دارند. وقتی پای رشد و توسعه‌ فردی و طراحی زندگی شخصی خودمان در میان باشد؛ آن کسی که باید با او همدلی کنیم، خودمان هستیم. همدلی با خود یعنی خودمان را دقیق‌تر بشناسیم؛ یعنی از نقاط قوت و ضعف، استعدادها و توانمندی‌ها، تیپ و صفات شخصیتی، باورها و مدل ذهنی، سبک ارتباطی، نظام ارزشی و چشم‌انداز شخصی، الگوهای فکری، احساسی و رفتاری خودمان مطلع شویم. همه‌ اینها حاصل نخواهد شد، مگر اینکه برای خودشناسی وقت بگذاریم.
 
مساله را تعریف کنید
وقتی توانستیم با دیگران یا خودمان همدلی کنیم، حالا می‌توانیم بفهمیم مساله‌ای که باید حل شود چیست. گاهی اوقات ما در کلاف تصمیم‌گیری گم می‌شویم؛ زیرا از ابتدا سراغ مساله‌ درستی نمی‌رویم. مهم است که بتوانیم مساله‌ اصلی را کشف کرده و درست تعریفش کنیم. برای مثال، وقتی بحث انتخاب شغل مطرح می‌شود، اغلب ما، محل کارمان را شرکتی تصور می‌کنیم که در آن یک اتاق کار به ما داده‌اند که باید پنج روز هفته از ۸ صبح تا ۴ بعدازظهر در آن حاضر باشیم، در حالی که امروزه وظایف مربوط به بسیاری از مشاغل به‌صورت پاره‌وقت، پروژه‌ای یا دورکاری قابل انجام است.وقتی دقیق‌تر به مساله نگاه می‌کنیم، می‌بینیم هدفمان از پیدا کردن شغل، مواردی مانند درآمد، انجام دادن کار بامعنا و داشتن آزادی عمل است؛ در نتیجه مساله‌مان از پیدا کردن یک شغل تمام‌وقت به کسب درآمد و کار بامعنا تغییر می‌کند. این ضرب‌المثل معروف را هم شنیده‌ایم که می‌گوید:‌«تعریف درست صورت مساله، نیمی از حل مساله است»؛ بنابراین لازم است که وقت کافی صرف کرده و مساله‌مان را درست تعریف کنیم.
 
ایده‌پردازی کنید
وقتی صورت مساله تعریف شد، نوبت ایده‌پردازی برای یافتن راه‌حل است. در این بخش هیچ محدودیتی نداریم و می‌توانیم از انواع روش‌های خلاقانه استفاده کنیم. برخی از روش‌های رایج‌تر که در گام ایده‌پردازی تفکر طراحی به‌کار گرفته می‌شوند عبارتند از: توفان فکری (Brainstorming)، نقشه‌ ذهنی (Mind-map) و تهیه‌ فهرست (List). هدف از این گام آن است که تا می‌توانیم راه‌حل‌های مختلف تولید کنیم و هیچ قضاوتی راجع به راه‌حل‌ها نداشته باشیم. بعد از تولید راه‌حل‌ها، آنها را از بعد اقتصادی، فنی و سایر جنبه‌ها می‌سنجیم و آنهایی را که اجرایی‌تر هستند، از بقیه جدا می‌کنیم.
 
نمونه‌ اولیه بسازید
حالا وقت عمل است. از میان راه‌حل‌هایی که در گام قبلی ایجاد کردیم، یکی از آنها که اجرایی‌تر است و کمترین ریسک را دارد انتخاب کرده و اجرا می‌کنیم. برای کسی که می‌خواهد کتاب داستان بنویسد، ارسال داستان کوتاه برای یکی از مجلات مرتبط، یک نمونه‌ اولیه است هدف از ساختن نمونه‌ اولیه این است تا آنجا که می‌توانیم راجع به خودمان، ایده‌مان و دنیای پیرامونمان یادگیری داشته باشیم.
 
آزمایش کنید و بازخورد بگیرید
بعد از ساختن نمونه‌ اولیه نباید به همین مقدار اکتفا کنیم؛ بلکه باید تا آنجا که می‌توانیم نظرات دیگران را هم دریافت کنیم و بفهمیم از چه زوایای دیگری هم می‌توان به این مساله نگاه کرد. پس از این گام، ممکن است بفهمیم در مسیر درستی گام برمی‌داریم و گام بعدی را طراحی کنیم یا متوجه شویم راه‌حلمان نیاز به اصلاحاتی اساسی دارد یا حتی به این نتیجه برسیم که این اصلا آن چیزی نیست که دنبالش بودیم.هر چند این پنج گام را به ترتیب ذکر کردیم اما فرآیند تفکر طراحی به‌ندرت مطابق این مراحل پیش می‌رود. گاهی مستقیما از گام سوم آغاز می‌کنیم؛ اما به گام اول برمی‌گردیم تا بفهمیم دغدغه‌های اصلی چه بوده‌اند. گاهی بلافاصله بعد از گام دوم، مستقیما سراغ گام چهارم می‌رویم و نمونه‌ اولیه را می‌سازیم. این فرآیند آنقدر تکرار می‌شود تا در نهایت به راه‌حلی می‌رسیم که مطلوبمان باشد. در هر صورت باید به یاد داشته باشیم، سوگیری نسبت به عمل یک اصل اساسی محسوب می‌شود؛‌ یعنی هر جا می‌توانیم اقدامی در جهت روشن‌تر شدن صورت مساله و رسیدن به راه‌حل بهتر انجام بدهیم، باید دست به کار شویم.
 
مثالی از تفکر طراحی
برای اینکه این توضیحات روشن‌تر شود، بیاییم با هم ببینیم مینا چطور از فرآیند تفکر طراحی برای راه‌اندازی کسب‌وکار شخصی‌اش استفاده کرد. مینا از وضعیتی که در شرکت فعلی‌اش داشت ناراضی نبود؛ اما دلش می‌خواست در کنار شغل ثابتش یک درآمد جانبی نیز داشته باشد و پول آن را صرف کارهایی همچون مسافرت و امور خیریه کند (همدلی).
او با بررسی استعدادها و توانمندی‌هایش متوجه شد در ساختن ‌چیزهای ظریف مانند دستبند مهارت دارد. به یاد آورد که در دوران مدرسه، کاردستی‌های خیلی خوبی درست می‌کرد. مینا نمی‌دانست باید از کجا شروع کند، ولی می‌دانست اگر قرار است محصولی را بفروشد باید بتواند آن را در معرض دید مشتریان قرار بدهد (تعریف مساله). مینا به ذهنش رسید که می‌تواند برای معرفی محصولاتش از وب‌سایت، وبلاگ، اینستاگرام و تلگرام استفاده کند (ایده‌پردازی). در نهایت مینا وب‌سایتی را راه‌اندازی کرد و همزمان صفحه ‌اینستاگرامی هم ایجاد کرد و در آنها به معرفی دستبندهایی پرداخت که خودش می‌ساخت (ساختن نمونه‌ اولیه). بعد از مدتی مینا متوجه شد به‌رغم وقتی که برای وب‌سایت صرف کرده و مطالب خوبی که در آن می‌گذارد، عمده‌ مشتریان از طریق اینستاگرام با محصولات او آشنا شده‌اند و بود و نبود وب‌سایت تاثیر چندانی بر کار او ندارد (آزمایش و بازخورد). در نتیجه مینا، قید استفاده از وب‌سایت را زد و روی معرفی محصولش در اینستاگرام متمرکز شد. آن ویژگی از تفکر طراحی که به مینا کمک کرد تا کسب‌وکار شخصی‌اش را راه بیندازد، تاکید آن بر عمل‌گرایی (سوءگیری نسبت به عمل) بود.
شما هم می‌توانید از تفکر طراحی برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی‌تان استفاده کنید. در ابتدا مهم است که برای شناخت خودتان و توانمندی‌هایتان وقت کافی صرف کنید. بعد از آن ببینید آن چیزی را که دنبالش هستید در قالب چه مساله‌ای می‌توان تعریف کرد. بعد از تعریف مساله، سراغ گزینه‌های مختلف برای راه‌حل بروید و تا می‌توانید ایده‌پردازی کنید. یکی از ایده‌ها را که اجرایی‌تر و کم‌ریسک‌تر است، انتخاب کرده و آن را عملی کنید. سپس از اطرافیان بازخورد بگیرید و ببینید این راه‌حل چه چیزهایی به شما یاد می‌دهد.زندگی چرخه‌ توقف‌ناپذیر یادگیری است. اگر بخواهیم رشد کنیم، نباید از اشتباه کردن و شکست خوردن بترسیم. گاهی نیز دچار ترس از موفقیت می‌شویم. در هر صورت، رشد واقعی زمانی حاصل خواهد شد که از پیله‌ امن‌مان بیرون بزنیم و کاری انجام بدهیم. در این مسیر تفکر طراحی به‌عنوان یک مدل ذهنی و ابزار کارآمد، می‌تواند به ما کمک کند به خواسته‌ها و اهدافمان در زندگی برسیم.
ریحانه نیک نام

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره مدیریت کسب و کار مراکز بهداشتی و درمانی ویژه پزشکان و مدیران کلینیک ها، درمانگاه ها و بیمارستان ها  Healthcare MBA

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

 

راهکارهایی برای طراحی یک فضای اداری جدید!

دوره MBA و DBA

منبع: HBR
سازمان‌ها به امید حفظ استعدادها، تشویق همکاری متقابل در کار، افزایش آگاهی از انواع مختلف تخصص و تسریع خلاقیت و نوآوری در اجرای فضاهای باز اداری (open office plan) از یکدیگر سبقت می‌جویند. گاهی این رویه مثمرثمر واقع می‌شود؛ اما گاهی این‌چنین نیست. ما در پژوهش‌مان، دریافتیم که موفقیت فضاهای اداری باز علاوه‌بر خود فضا به احساس افراد در مورد آن فضا نیز بستگی دارد که گاهی به آن هویت مکانی (place identity) گفته می‌شود.
 
سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 
 
سازمان‌ها به امید حفظ استعدادها، تشویق همکاری متقابل در کار، افزایش آگاهی از انواع مختلف تخصص و تسریع خلاقیت و نوآوری در اجرای فضاهای باز اداری (open office plan) از یکدیگر سبقت می‌جویند. گاهی این رویه مثمرثمر واقع می‌شود؛ اما گاهی این‌چنین نیست. ما در پژوهش‌مان، دریافتیم که موفقیت فضاهای اداری باز علاوه‌بر خود فضا به احساس افراد در مورد آن فضا نیز بستگی دارد که گاهی به آن «هویت مکانی» (place identity) گفته می‌شود.وقتی شاخص هویت مکانی بالاتر است، کارمندان تعهد بیشتری نسبت به کارشان نشان می‌دهند، ارتباطات بیشتری با همتایان خود برقرار می‌کنند و ارتباط قوی‌تری با شرکت خواهند داشت.
مطالعه ما از سه نکته‌ای پرده برمی‌دارد که رهبران سازمانی می‌توانند زمان تغییر فضاهای کاری خود به فضاهای اداری باز انجام دهند تا هویت مکانی را بالا ببرند. سازمان‌هایی مانند گوگل، فیس‌بوک، Genentech، آی‌بی‌ام، و مایکروسافت میلیون‌ها دلار برای بازطراحی محیط‌های کاری خود صرف کرده‌اند و اطاقک‌ها و فضاهای اداری سنتی را با فضاهای باز بزرگ جایگزین می‌کنند و فضاهای تیمی کوچک‌تر برای کار همکارانه و فضاهایی برای گفت‌وگوهای خصوصی ایجاد می‌کنند. وسایل محیط کار نیز قابل‌تنظیم با محیط هستند؛ به طوری که می‌توانند حرکت داده شوند و برای رفع نیازهای یک کارمند تغییر کنند و به سرعت با نیازهای رو به تغییر محیط کار وفق یابند. امید است که این فضاها اشتراک ایده‌ها را بهبود خواهند بخشید، تصمیم‌گیری را تسریع خواهند کرد و در نهایت محرک محصولات و خدمات نوآورتری خواهند بود.
همان‌طور که مدیر ارشد منابع انسانی فیس‌بوک در مورد حدود ۳۸ هزار مترمربع طراحی فضای اداری باز شرکت گفته است «این فضای اداری باز محیطی ایجاد می‌کند که افراد می‌توانند در آن مشارکت کنند؛ آنها می‌توانند با یکدیگر به نوآوری بپردازند و واقعا فضایی خلاقانه و توام با همکاری است.»به‌رغم ادعاهای خوش‌بینانه در مورد مزایای فضای اداری باز، پیامدهای آن بسیار پیچیده هستند. در برخی موارد، گزارش شده است که طراحی‌های فضای اداری باز، همکاری، رضایت کارمندان و ارتباطات بین آنها را افزایش داده اما در برخی دیگر این فضاهای جدید به‌خاطر ایجاد حواس‌پرتی، کاهش فضای خصوصی و خودمختاری و تحلیل بردن انگیزه و رضایت کارمندان مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.ما در پژوهش‌مان دریافتیم که این مشکل ممکن است فراتر از ویژگی‌های فیزیکی این فضا باشد و به این مساله بازگردد که آیا کارمندان احساس می‌کنند که این فضا با تصویر آنها از خودشان (خویشتن‌بینی) منطبق است و حس تعلق آنها -هویت مکانی آنها را- افزایش می‌دهد یا خیر.
ما اجرای فضاهای اداری باز را در شرکت جهانی فورچون ۵۰۰ آزمایش کردیم. در توافق با همکاران نویسنده‌مان، سارا ورلندر، بابی توامنسون و هیتر آلتمن، با کارمندان صحبت کردیم و داده‌های پژوهش روی ۳۰۰ کارمند در چهار کشور مختلف-فرانسه، هندوستان، ایالات‌متحده آمریکا و چین- را جمع‌آوری کردیم. پژوهش ما نشان داد کارمندانی که هویت مکانی بیشتری را احساس کرده‌اند، ویژگی‌های فیزیکی فضای جدید را به‌طور متفاوتی درک کرده‌اند. به‌عنوان مثال، آنها این فضا را همکارانه‌تر، اجتماعی‌تر، منعطف‌تر، فعال‌تر و راحت‌تر تجربه کرده‌اند؛ درحالی‌که کسانی که محیط جدید به آنها هویت مکانی نداده‌ بود، این فضا را شلوغ و درهم‌ریخته می‌دیدند. کارمندانی که ارتباط شخصی بیشتری با این فضا برقرار کردند، در مورد کارشان تعهد و اشتیاق بیشتری داشتند؛ باور داشتند که ارتباطات آنها با همکاران و مدیران از کیفیت بالاتری برخوردار بود و دلبستگی بیشتری به سازمان احساس می‌کردند.یکی از کارمندان به ما گفت «در محیط‌های کاری سنتی، می‌توانستیم با هم گفت‌وگو کنیم؛ اما نه به این راحتی. این محیط جدید متعلق به ماست.» این قبیل احساسات بسیار به اشتراک گذاشته شده بودند.همچنین ما از سه موضوع مهم پرده برداشتیم که رهبران سازمانی می‌توانند برای ایجاد هویت مکانی و تغییر واکنش کارمندان به فضاهای کاری باز جدید انجام دهند.
 
  از قبل دیدگاه‌تان را مشخص کنید
گرچه ممکن است افراد این طور فرض کنند که توسعه هویت مکانی «پس از» این شروع می‌شود که کارمندان به این فضا منتقل می‌شوند، اما برقراری ارتباط بین دیدگاه و هدف فضای اداری جدید «پیش از» منتقل شدن به آن، پیش‌بینی‌کننده کلیدی در ارتباط کارمندان با این فضا است.
در یکی از موفق‌ترین اجراهایی که شاهد بوده‌ایم، اومر، مدیر یک تیم در فرانسه، زودتر برای تیمش توضیح داده بود که این شرکت در فضای جدید سرمایه‌گذاری کرده است به این امید که همکاری بیشتر، ارتباط عمیق‌تر با شرکت و محصولات بهتر برای مشتریان را تشویق کند. اومر از افرادی از سایر ادارات که محیط‌های کاری آنها بازطراحی شده دعوت کرد تا تجربیات خود را به اشتراک بگذارند. او امکان بحث‌های گروهی کوچک بین اعضای تیم را فراهم کرد و یک انجمن تشکیل داد تا اعضای آن بتوانند با تیم امکانات ارتباط برقرار کنند به طوری که کارمندان دریافتند که این فضا به چه شکل خواهد بود و وقتی محیط‌شان را به چنین فضایی تغییر دادند، چه انتظاری باید داشته باشند.در مثالی دیگر، یک طراح در آمریکا به ما گفت که رهبران سازمان او به‌طور واضح بیان کرده‌اند که طراحی فضای باز، روش کار کردن تیم با یکدیگر و محصولاتی که آنها تولید می‌کنند را بهبود خواهد بخشید. او به‌طور خاص به ما گفت «مدیریت اجرایی بر این باور است که اگر شما در فضایی باشید که همکارانه‌تر است و بتوانید به افراد در چرخه‌های سریع‌تری دسترسی داشته باشید، این امر در نحوه تفکر کارمندان در مورد محصولاتی که می‌فروشند، تاثیر خواهد گذاشت.»
 
وقتی رهبران سازمانی صریحا توصیف می‌کنند که چگونه فضای جدید در رسیدن به خواسته‌های سازمان کمک خواهد کرد، کارمندان در مورد این نوع فضاها مشتاق‌تر می‌شوند، حس بهتری در مورد نحوه استفاده از این فضاها دارند و هویت مکانی بیشتری را احساس می‌کنند. مطالعه ما نشان داد کارمندانی که باور داشتند، این فضا برای پرورش خلاقیت، افزایش همکاری، بالا بردن انعطاف‌پذیری و ترویج ارتباط غیررسمی طراحی شده است، هویت مکانی بیشتری احساس می‌کردند. پس از انتقال به چنین مکانی، احتمال بیشتری وجود داشت که آنها بیان کنند که به این فضا افتخار می‌کنند و این محیط، مکانی معنی‌دار برای کار کردن آنهاست. در مقابل، زمانی که کارمندان از قبل با دیدگاهی واضح از این محیط آماده نشده بودند، احتمال بیشتری وجود داشت که احساس کنند این فضا صرفا راهی برای کاهش هزینه‌ها است و مخالفت و نارضایتی بیشتری را بیان کردند.
 
همان‌طور که یکی از اعضای تیمی در هندوستان گفته است که «ما انتظار یک اتاقک‌ تمیز داشتیم که با فرش پوشیده شده باشد. اما فضای جدید بیشتر شبیه یک گاراژ است. بسیار ناامیدکننده است. چرا باید در چنین فضایی کار کنیم؟»
 
کارمندان در این فضا تا آن حد ناراضی بودند که این شرکت باید با آوردن رهبران سازمانی از یکی دیگر از سازمان‌ها از نو کارش را شروع می‌کرد تا به رفع شکاف بین دیدگاه سازمان و درک کارمندان کمک کند. تیم رهبری سازمانی جدید زمانی را صرف ارتباط با کارمندان برای توضیح این مطلب کرد که چگونه این فضا از کار آنها حمایت کرده و به نیازهای کارمندان توجه داشته است. این امر منجر به بازطراحی آن فضا شد که به کارمندان کمک کرد تا دریابند که چگونه فضای جدید می‌تواند آنها و سازمان‌شان را قادر به دستیابی نوآوری و همکاری بیشتر سازد و همچنین نیازهای عملیاتی و زیبایی‌شناختی آنها را رفع کند.
 
  به این فضا علاقه‌مند باشید
علاوه‌بر آماده کردن کارمندان پیش از انتقال، طرز برخورد یک رهبر سازمانی در مورد این فضا، پس از انتقال به این فضای جدید، منبع مهمی از اطلاعات را فراهم می‌کند؛ اطلاعاتی در مورد اینکه این مکان جدید تا چه حد با کار آنها منطبق است و آیا یک فضای جدید مطلوب است و این موضوع بر اینکه آیا کارمندان باور دارند که محیط فیزیکی جدید می‌تواند به کارشان منفعت برساند یا خیر، اثر می‌گذارد. مطالعه ما، نشان می‌دهد که وقتی رهبران سازمانی نسبت به این فضا دیدگاهی مثبت داشتند، هویت مکانی شکوفا شد. زمانی که آنها بی‌طرف یا منفی بودند، هویت مکانی نیز آسیب دید و احتمال کمتری وجود داشت که کارمندان فضای اداری جدید را بپذیرند.
بسیاری از کارمندان در مطالعه ما مهندسانی بودند که در ابتدا از این موضوع نگرانی داشتند که فضای جدید روش سنتی کار کردن آنها -‌مستقلانه و با حداقل اختلال- را تهدید خواهد کرد. در بسیاری از موارد، رهبران سازمانی خودشان از ادارات خصوصی منتقل شده‌ بودند؛ اداراتی که از لحاظ تاریخی جایگاه و قدرت را به سوی فضای اداری باز هدایت کرده بودند؛ فضایی که می‌توانند با اعضای تیم بنشینند. ما ثابت کردیم که وقتی رهبران سازمانی پیام‌های مثبتی در مورد فضا ابراز کردند و اشتیاق برای انتقال به چنین فضاهایی را نشان دادند، کارمندان نیز در مورد آن احساس بهتری پیدا کردند. همان‌طور که یکی از کارمندان به ما گفت: نحوه برخورد بسیار مهم است. به نظر من رفتار مثبت باید از سوی مدیران نشان داده شود. وقتی رهبران سازمانی نسبت به این تغییر اظهار ناامیدی یا مقاومت می‌کنند، این امر به کارمندان سرایت می‌کند و احساس غرور آنها نسبت به این محیط جدید را کاهش می‌دهد. به‌عنوان مثال، کیم، یکی از مدیران در چین، رها کردن فضای اداری خصوصی و سنتی خود را بیهوده می‌دید و این رنجش خود را نیز عیان می‌کرد.
زمانی که دلیل این مساله از او پرسیده شد، بیان کرد که «تمام عمرم را کار کرده‌ام تا دفتر خودم را داشته باشم. چرا باید بخواهم که با تیمم در یک جا بنشینم؟» در مورد کیم، فضای جدید با دیدگاه او در مورد خودش و نقشش منطبق نبود؛ بنابراین هویت مکانی هرگز محقق نشده بود. به‌طور مشابه، کارمندانی که او مدیریت می‌کرد، نیز نسبت به فضای جدید مقاومت نشان می‌دادند. سرانجام، تیم کیم به اتاقک‌های سنتی بازگشتند؛ تا زمانی که یک رهبر سازمانی استخدام شد که باور داشت یک طراحی اداری باز می‌توانست مسیر طراحی و مهندسی محصولات توسط تیم را تسهیل کند. در پایان، با حمایت و اشتیاق این رهبر سازمانی جدید، یک تیم جدید شکل داده شد که فضای اداری باز را پذیرفت.
 
  کارمندان را به تطبیق فضا بر اساس نیازهایشان تشویق کنید
مطالعه ما نشان می‌دهد که وقتی کارمندان آزادی عمل برای شخصی‌سازی این فضا داشتند، هویت مکانی بیشتری را احساس می‌کردند. این فضاها احتمالا رنگارنگ‌تر هستند و دست‌سازهای شخصی بیشتری- مانند تصاویر، نقاشی‌ها یا دکورهایی که از سقف آویزانند- دارند. جای مبلمان و لوازم کمتر سیستماتیک بود و نیازهای تیم را منعکس می‌کرد. برخی تیم‌ها حتی به‌طور منظم میزهای خود را با ترکیبات متفاوتی می‌چینند تا نیازهای رو به رشدشان را برای همکاری یا حفظ حریم خصوصی برطرف کنند.
همان‌طور که دیوید، یک رهبر سازمانی در یکی از شرکت‌های آمریکایی به ما گفته است « چندین نکته است که ما تصور می‌کردیم یک ایده خوب خواهند بود؛ اما واقعا موثر واقع نشدند. در ابتدا تصور می‌کردیم «بیایید همکاری بین تیم‌ها را حداکثر کنیم و یک تیم در این اتاق بنشیند و تیم دیگری در اتاق دیگر.» اما معلوم شد که برخی افراد دوست دارند نور خورشید به آنها بتابد و برخی موسیقی و خنکی را دوست دارند. بنابراین گفتیم «خب، بیایید این روش را امتحان کنیم و ببینیم نتیجه به چه شکل خواهد بود.» و این روش واقعا موثر واقع شد. شما ضرورتا نمی‌خواهید که ۲۴ ساعت در روز و ۷ روز هفته با تیم‌تان بنشینید. اگر بتوانید تنها در راهرو شرکت قدم بزنید به اندازه کافی به آنها نزدیک هستید و اگر واقعا نیاز به‌کار نزدیک با تیم‌تان دارید، می‌توانید میزتان را به آنها نزدیک کنید و برای یک روز با آنها بنشینید و با آنها کار کنید. بنابراین اجازه دادن به افراد برای انتخاب اینکه کجا بنشینند (و مبلمان شرکت را جابه‌جا کنند) نوعی یادگیری غیرمنتظره بوده است.» تصور کنید یک کارمند احساس کند که فضایی که در آن کار می‌کند بسیار شلوغ و پرسروصدا است، پیشنهاد اومر، مدیر فرانسوی، این است که به‌جای شکایت، فضا را برای تناسب بهتر با نیازهایشان اصلاح و تعدیل کنند.
وقتی رهبران سازمانی انطباق و سازش را تشویق کردند و تیم‌ها از تعلق این فضا به خودشان، احساس راحتی کردند، آنگاه آنها نیز هویت مکانی بیشتری گزارش دادند و به‌طور کلی در مورد ویژگی‌های عینی در این فضا، مانند فضای خصوصی، سروصدا و روشنایی، احساس بهتری داشتند.یافتن یک راه‌حل کامل برای طراحی یک فضای اداری جدید بسیار پیچیده است. مطالعه ما نشان می‌‌دهد که گرچه ویژگی‌های فیزیکی مهم است؛ اما رهبران سازمانی باید به هویت مکانی نیز توجه کنند. هویت مکانی نه تنها بر نحوه احساس افراد، همچنین بر نحوه درک آنها از ویژگی‌های فیزیکی محیط نیز اثر می‌گذارد. وقتی رهبران سازمانی پیشاپیش ارزش این فضا را بیان می‌کنند، به‌طور فعالانه به کارمندان کمک می‌کنند تا با فضای جدید انس بگیرند و راهی برای تطبیق با فضای جدید پیش پای آنها می‌گذارند، آنگاه احتمال بیشتری وجود دارد که سازمان‌ها به مزایای سرمایه‌گذاری در محیط‌های کاری بازطراحی‌شده دست یابند.
نویسنده: Brandi Pearce، Pamela Hinds
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد